half brother فصل ۲ part : ۷۴

ولی از صداش می دونستم که نیست فکرش مشغول بود،و من خیلی عوضی بودم اگه امشبو با ازار رسوندن بهش تموم می کردم از اون جایی که هیچ کدوم نمیدونستیم که داره چه اتفاقی بینمون میوفته غیر ارادی گفتم:"متاسفم" بعد پرده رو کشیدمو رفتم
تصمیم گرفتیم شب رو هتل بمونیم چون تمام شب مشروب خورده بودیم بعد از اینکه از هم جدا شدیم هر دومون به اتاق هامون رفتیم تا دوش بگیریم و برای کالب شبانه اماده شیم
به اتاق گرتا رفتم و در زدم وقتی در رو باز کرد تصویرش توی لباس قرمز نفسمو بند اورد موهاش هنوز خیس بود ولی عالی به نظر می رسید
”wow"
نفسمو بیرون دادم سعی کردم خیلی بلند نگم
کلمه از دهنم بیرون اومد قبل از اینکه بتونم مغزم بتونه بهم هشدار بده که اینقدر ضایع نباشم باید یه جوک درست می کردم تا اشتباهمو ماست مالی کنم
"خداروشکر دیگه شباهتی به پیرزنای توی مراسم عزا نداری"
"الان شبیه چی شدم پس؟"
"خیره کننده حالت خوبه؟"
صادقانه بگم شبیه این بود که به تازگی کرده شده و این باعث شد که ال*تم درد بگیره.
"من خوبم"
"مطمعنی؟"
"اره"
"خیلی خوب شد که دوش گرفتم"
در واقع منظورم 2 تا ارگ*اس*می بود که با فکر پایان های متفاوت توی اتاق پرو به خودم دادم.
"می دونم منظورت چیه"
"می خوای موهاتو خشک کنی؟"
"اره یک دقیقه صبر کن"
تلویزیون رو روشن کردم و روی تخت لم دادم 22 دقیقه بعد از توی حمام بیرون اومد.
"من حاضرم"
موهاشو بالای سرش بسته بود و گردن درخشانشو به نمایش گذاشته بود می دونستم که برای بقیه امشب توی دردسر افتادم پریدم و تلویزیون رو خاموش کردم به سمت حال رفتیم بوی صابون پوستش داشت حس هامو درگیر می کرد نگاهی بهش انداختم می خواستم بدونه که چقدر زیبا به نظر میاد:
"خیلی خوب تمیز شدی"
وقتی وارد اسانسور شدیم اضافه کردم:
"دوست دارم که موهاتو بالا می بندی"
"واقعا؟"
"اره اولین شبی که دیدمت هم همین جوری بسته بودیش"
"سوپرایز شدم که یادته!"
هیچ چیزی یادم نرفته بود حتی یک دون
شروع به یاد اوری خاطراتمون کردیم اینکه من چطور به چالش می کشوندمش
"خب تو اون چیزی نبودی که می خواستی من باور کنم که هستی"
"و معلوم شد که توام اونقدرا ساده نبودی"
تُن صدام کاملا واضح بود که به چی اشاره دارم با سکوتی که نشون می داد
هردومون فهمیدیم به هم نگاه کردیم و مکالمه قطع شد
اگر فکر می کردم که ادامه شب با اومدن به کالب به خاطر حواس پرتی راحت تر می گذره سخت در اشتباه بودم
کلی رقصیدیم باحال ترین کاری بود که کل شب انجام دادم صدا ها کر کننده بود و حس می کردم همش داره داخل بدنم پمپ می شه بدن رقصنده ها دورمون رو گرفته بودند ولی من و گرتا فاصله بینمون رو حفظ کرده بودیم لازم بود

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۲۱)

half brother فصل ۲ part : ۷۵

half brother فصل ۲ part : 76

half brother فصل ۲ part : ۷۳

half brother فصل ۲ part : 72

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

دختری که آرزو داشت

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط